تنها راه یادگرفتن، زندگی کردن است.

حسرت هائی که در زندگی همه ما در نقاط تاریک و کم رفت و آمد کتابخانه ذهنمان میان کتاب های کهنه تلنبار شده، قایم شده اند و هرزگاهی راهشان را به تالار اصلی ذهنمان باز میکنند. انتخاب هایی که ذر زندگی می کنیم و تاثیراتی که بر مسیر زندگی خودمان و دیگران می گذاریم.

کتابخانه نیمه شب از آن داستانی هائی نیست که یکبار به سرعت بخوانی تا ببینی آخرش چه میشود. البته میشود اینطوری هم کتاب را خواند اما در میانه راه متوجه میشوی که کتاب احتیاج به تعمق بیشتری دارد. شاید حتی برگردی و بعضی صفخات رو دوباره یا چندباره مرور کنی. جملات زیبا و تاثیرگذار در این داستان فراوان است. این دغدغه که اگر در زندگی تان انتخاب دیگری انجام می دادین چه تغییری در مسیر زندگی تان بوجود می آمد و درس های ثابتی که در هر زندگی و تحت هر شرایطی باید آنها را می آموختید به خوبی و با خط سیری آرام و ساده روایت می شود.

 کتابخانه نیمه شب از آن داستان های خوب است. داستان هائی که همه می تواندد بخوانند و لذت ببرند.

عشق الهی جاریست.

برشی از داستان :

"هر زندگی میلیون ها تصمیم رو شامل میشه. بعضی از این تصمیم ها بزرگ هستن و بعضی کوچک. اما هر بار که تصمیم گرفته میشه، نتیجه تغییر می کنه. تغییری جبران ناپذیر که به نوبه خودش موجب تغییرات دیگه ای میشه. این کتاب ها دریچه ای هستن به تمام زندگی هائی که می تونستی تجربه کنی"

(.)

خانم الم گفت: " اگه می خوای بالاخره زمانی تو شطرنج موفق بشی، باید یه چیزی رو درک کنی." انگار نورا هیچ کار مهمتری نداشت."چیزی که باید درکش کنی اینه: بازی ادامه داره تا وقتی که واقعا تموم بشه. حتی اگه یه مهره سرباز روی صحنه باشه، هنوز بازی تموم نشده. اگه یکی از بازیکن ها فقط یه سرباز و شاه داشته باشه و بازیکن دوم تمام مهره اش رو داشته باشه، باز هم بازی ادامه داره حتی اگه تو اون سرباز باشی- که هممون همینیم- باید این رئ به خاطر بسپری که مهره سرباز جادوئی ترین مهره شطرنجه. ممکنه کوچیک و معمولی به نظر برسه. اما اینطور نیست. چون یه سرباز هیچ وقت فقط یه سرباز نیست. مهره ایه که میتونه وزیر باشه. تنها کاری که باید بکنه اینه که به راهت ادامه بدی و بری جلو. خونه به خونه. وقتی هم به سمت دیگه برسی، هر قدرتی که بخوای به دست می آری."

تصویر کتاب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها